۱۰ فروردین ۹۷

۱. یهو با ددی و خواهرجان هوس بیرون کردیم زدیم بیرون .. داشتیم دور دور میکردیم دیدیم عه باغ کتابه .. دلژین هم حرفشو زده بریم ببینیم چیه .. هیچی آقا بهشت خدا بر زمین بود .. شما مگه میتونسی مارو بکشی بیرون ؟ .. من انق که کتاب کودک و illustration دوس دارم نتونستم جلو خودمو بگیرم کتاب تام گیتس رو خریدم ولی چون یازده جلد بود و وسع مالیم نمی رسید جلد چهارشو فقط گرفتم [چون داستاناش به هم مربوط نیس] و عاااااااااااشق این کتابم .. اصن عاشق انتشاراتی هوپا شدم .. همه کتاباش تو قلبم جا گرف .. خیلی خوب و عالی خیلی.. بعد یه راهرو بود به اسم راهرو خیالستان که دو طرف تصاویر سه بعدی و موسیقی بود وسطشم ازین پله برقی ریلیا [مث اون ریلا که تو فروشگاه زنجیره ایا دم صندوق باهاش وسایلو حرکت میدن ، ولی اینا برا آدم بود که روش وایسه بره جلو] داش و آدمو یه حالی میکرد.. از پشت بومشم نگم که مث دشــــــــت منظره دیدت باز بود و چون ما دم غروب رسیدیم رنگای آسمون فوق العاده .. [عکسای کتاب خوشگلم ^_^ .. کلیک و کلیک ] + کادو روز تولد و روز مرد ددیم همونجا براش کتاب خریدیم:)

۲. یه پیشی تو راهرو جلو در خونه بغل گلدونامون ولو شده بود میخواس باهامون بیاد تو گفتیم پررو نشو پسرجان:دی

۳. امرو رو کتاب پدر پولدار و پدر بی پول یکم فکر کردم و فسفر سوزوندم