۰۱
اسفند
۱. با یه خانم امدادگر سابق جنگ که تو دسشویی عمومی کار میکرد صحبت کردم .. آدم شیرین زبونی بود + نمازمو تو مسجد خوندم و کلی گریه کردم پیش خدا و خالی شدم
۲. ماگ کوزی دریاییمو بافتم [کلیک] .. تو فکرم جنگلیشو ببافم
۳. حس خوشگلی و خوش هیکلی داشتم [ماشالا به خودم]