۲۴ شهریور ۹۸
۱. خواهری کادوی تولد پیش پیش برام یه روسری پاییزی خوشگل خرید و موامو برام بافت ^_^ [فک میکنم شوهری برنامه داشته باشه چون هی تاکید میکرد تولدت امروز نیس:دی]
۲. نشسم کنار بچه پیشول زخمی باهم شیر پاستوریزه خوردیم .. نازش کردم .. حسم این بود که خوشحال شد [کاش یجا بود به گربه خیابونیای زخمی کمک میکرد .. به چنتا ازین پزشک حیواناتا ام که ز زدم گفتم هزینشم خودم میدم گفتن برا حیوون خیابونی نمیایم]
۳. Bonding time + خواب آروم و بغلی
- ۹۸/۰۶/۲۴
چی بگم پشمال جان
خیلی تلخه این همه فقر فرهنگی
جایی که میرم پیاده روی یک بار با دوست جان دیدیم ی پسر حدود ٢٠ ساله ی کلاغ گرفته طفلک این پایین داشت جیغ میزد و بقیه کلاغا بالای درخت
دوستم بهش گفت ولش کن بیچاره رو
ولی من لال شدم چون فکر کردم وقتی این قدر بیشعوره ممکنه حرف زشتی بزنه
البته به حرف دوستم محل نداد ولی کاش منم همراهی کرده بودم و مجبورش میکردیم ول کنه حیوون بیچاره رو
چون حدود نیم ساعت بعدش دیدیم جسد کلاغه تو آبه و چند لحظه بعدشم پسره الدنگ از همونجا رد شد
نمیدونم این حجم از خشم و خشونت و بی فرهنگی از کجا میاد
ولی من یکی درس عبرت شد برام که دیگه در مقابل حیوان آزاری هیچوقت سکوت نکنم